into the Abyss
ورنر هرزوگ در مستند into the Abyss سراغ موضوع چالشبرانگیز اعدام میرود. بحث اعدام و قانونی بودن آن همیشه موافقان و مخالفان سرسختی داشته است که هرازچندگاهی با به میان آمدن یک مورد جنجال برانگیز بحث در مورد این مجازات هم داغ میشود. در این مستند هرزوگ با اینکه خود در هیبت یک مخالف اعدام به سراغ یک پرونده قتل با دو مجرم -یکی محکوم به اعدام و دیگری حبس ابد- میرود اما نگاه جانبدارانهش آنقدر غلیظ نیست که توی ذوق بزند. معمولا مخاطب چنین موضوعاتی قبل از آغاز فیلم تکلیفشان را با اثر مشخص کردهاند به عبارتی محتوای فیلم تغییری بر دیدگاههای سرسختانهشان در این زمینه ندارد اما اگر قدری بتوان پیشفرضهای ذهنی را کنار گذاشت میتوان با فیلم همراه شد و خود را جای طرفین قضیه گذاشت و شاید به نتیجه جدیدی رسید.
فیلم فارغ از پرداختن به مجازات اعدام و بیان نظرات افراد مختلف از جمله بازماندگان قربانیان، اقوام مجرمین و کشیش و کاپیتان مسئول اجرای حکم نکات جالب دیگری نیز در خود دارد. یکی از نکات جالب نحوه تعریف داستان از سوی مجرمین است که قریب به ده سال در زندان بودهاند. در روانپزشکی این نوع برخورد با چنین مسالهای در کتگوری مکانیسمهای دفاعی Isolation دستهبندی میشود. یعنی قاتل به راحتی بدون آنکه هیچ احساس خاصی داشته باشه راجع به جزییات قتل صحبت میکند. از سوی دیگر مجرم محکوم به اعدام وقتی از مجازات خود صحبت میکند از لفظ murder استفاده میکند که در نوع خود جالب است. و جالبتر از آن قاتل تاکید بر مسیحی بودن خود دارد و باورش این است که در نهایت یا به خانه خود برمیگرددیا به خانه اصلیش پیش خداوند.
موضوع قابل توجه دیگر در این بین سطح اجتماعی - اقتصادی پایین جمعیت تبهکاران است. دو جوانی که به خاطر صاحب شدن یک کاماروی قرمز دست به قتل سه نفر میزنند. بکگراند خانوادگی مجرمین بسیار نامطلوب است. فرد محکوم به حبس ابد پدرش محکوم به حبس ابد است و در زمان مصاحبه بالغ بر چهل سال است که در زندان به سر میبرد. مادرش معلولیت داشته و عملا در وضعیت بسیار ناخوشایندی بزرگ شده است از سوی دیگر فرد محکوم به اعدام نیز از خانواده طرد شده و به همراه دوست محکومش در یک کانتینر روزگار میگذراند. اما جالبتر آنجا است که در فیلم با زنی آشنا میشویم که همسر فرد محکوم به حبس ابد است. زنی که حداقل از لحاظ ظاهری به نظر از اختلال روانی نامشخصی رنج میبرد. و نحوه آشناییش با فرد مجرم بعد از محکومیت وی و از طریق رسانهها بوده است. از آن جالبتر متوجه میشویم که با روشی بدون توضیح مشخص اسپرمهای مجرمی که حق رابطه جنصی با همسر را هم ندارد از زندان خارج شده و به صورت لقاح مصنوعی زن را باردار میکند. آن وقت این سوال مطرح میشود آیا به چنین ژنهای بیماری باید اجازه تکثیر داده شود؟ آیا فرزند حاصل از این ازدواج سرنوشت مشابهی پیدا نخواهد کرد؟
در انتهای فیلم پدر محکوم به حبس ابد به مجازات اعدام اعتراض میکند با همان استدلال آشنایی که اعدام باعث برگشتن جان از دست رفتگان نمیشود و هراسی هم در دل سایر مجرمین نمیاندازد. ولی آیا این استدلال قدری سادهانگارانه نیست؟ بخصوص در جوامعی که امکان عفو بعد از گذراندن سالهایی از محکومیت وجود دارد. بازمانده خانواده مقتولین در پاسخ به هرزوگ میگوید که اگر مجازات حبس ابد بدون عفو وجود داشت میتوانست به عنوان یک آلترناتیو عدالت را اجرا کند. به عبارتی شاید برای برداشتن مجازات اعدام پیش از همه چیز نیاز به برطرف کردن نقایص قانونی باشد تا کار کردن بر ذهن جامعه و بخصوص خانواده بازماندگان.
و نکته فرعی جالب فیلم همان بحث آشنای خرافه در فرهنگهای مختلف و تفسیر نشانهها است. رنی که به ازدواج محکوم به حبس در میاید بروز رنگینکمان در آن روز بخصوص را مصداق درست بودن عشقشان میداند و پدر محکوم نیز نظرات جالبی در مورد کمک ماورالطبیعه در خصوص تبدیل حکم اعدام پسرش به حبس ابد دارد گویی که هرجا که روی آسمان همین رنگ است.