روزی روزگاری در آناتولی 4
پایان روزی روزگاری در آناتولی آکنده است از احساسات ناب که به آرامی در سبکی از بیان سینمایی جا گرفته است که پس از حدود 60 سال، کماکان قدرتی عظیم در خود دارد.
دیوید بوردول
نرجمه ریحانه گلزار
ماهنامه بیست و چهار - شماره خرداد
پایان روزی روزگاری در آناتولی آکنده است از احساسات ناب که به آرامی در سبکی از بیان سینمایی جا گرفته است که پس از حدود 60 سال، کماکان قدرتی عظیم در خود دارد.
دیوید بوردول
نرجمه ریحانه گلزار
ماهنامه بیست و چهار - شماره خرداد
جمعه اول ژانویه 2010
سال جدید. امروز عصر، انگار که زیر بار تراکم خستگی همهی این سالها از پا درآمده باشم، روی تخت دراز کشیدم و برای چندین ساعت خوابم برد، با لباس کامل. وقتی چشمانم را باز کردم، این حس را داشتم که با شکلی جدید از ادراک بیدار شدهام. در سکوت، مقابل چشمانم، در حالتی سیال، وسایل بیحرکت درون اتاقم با محبتی بینهایت، احاطهام کردند، انگار که درهای سطحی دیگر از ادراک باز شده باشد. بیش از یک ساعت در همان حال با چشمان باز باقی ماندم.
حسهایم کاملا هوشیار بودند. این حالت به من اجازه میداد که لذتی بیحد از زندگی ببرم، فهمیدم که واقعا احساسات کارهایی را که در زندگیام انجام میدهم حس نمیکنم، چون ما در ریتمی چنین دیوانهوار زندگی میکنیم. واضح است که باید ریتم زندگیهایمان را کند کنیم تا حسهایمان تیز شوند. دلیل علاقهی من به فیلمهایی که ریتم کندی دارند در همین نهفته است - همچنین علاقهام به ساخت چنین فیلمهایی. این حالت ذهنی که من امروز زمان بیدار شدن داشتم، فقط میتواند در یک ریتم آهستهی ساکن پدیدار شود.
از خلال روزنوشت دوران تدوین - ماراتن دوم - نوری جیلان
ماهنامه بیست و چهار - شماره خرداد
فیلم نمایش آیین لاشخورهاست. عدهای راه میافتند و با سماجت تمام جسدی را مییابند و از زیر خاک بیرون میکشند و بعد میبرند آن را تکهتکه میکنند. برای چی؟ برای آن که حقیقتی را کتمان کنند. چه آیین عبثی!
از خلال مجید اسلامی در مورد روزی روزگاری در آناتولی - ماهنامه بیست و چهار شماره خرداد
پروندهء این شماره ماهنامه سینمایی 24 به شاهکاری نوری جیلان اختصاص داده شده. با اینکه چند ماه پیش فیلم را دیده بودم اما بازخوانی پرونده دوباره حس و حال صحنهها را بازنمایی کرد. در این دوران فعلی با این همه فیلم متنوع در دسترس از اقصی نفاط دنیا وقتی چنین حسی را تجربه کنی یعنی فیلم خیلی خیلی خوب بوده. احساس میکنم فیلم قشنگ در ذهنم تهنشین شده است. کافی است کمی معجون را هم بزنی تا همه آن احساسات متناقض و زیباییهای بصری دوباره به سطح بیاید. فیلمهایی از این دست است که باعث نامیرایی سینما میشود. همیشه چیزی برای غافلگیری هست؛ حتی مواقعی که انتظارش را نداری. این پست هدف خاصی ندارد جز سهیم کردن شما با حس خوب نشخوار دوباره یک فیلم بدون دیدن مجددش.